تومثل التماس من میمونی

 نمیدانم چه باید گفت و داغ کدامین درد را باید گریست ، این تصویر در منتهی الیه تمام دردهای ماست دخترک کار، آرمیده در کنار سطل زباله در مملکتی که سیزده درصد کل ثروت جهان را داراست در بی تفاوتی نگاه رهگذران، کنار برجهای آسمانخراشی که ستونهایش بر تاراج هزار هزار میلیاردی بیت المال پی افکنده ، دخترکی که با دستهای کوچک و قلب بزرگش قهرمان روزگار مدرن ماست شاید واقعاً عصر قهرمان‌ها پایان گرفته‌. در اجتماع پلشتی که نمودارهای دینی و غیردینیِ انسان خلیفة‌الله» ی اش به سوی دنیاطلبی میل گرفته‌ و ‌خزیده در پستوی زد و بندهای مالی و سهم خواهی ها، قهرمان دیرآمده‌ی مدرن، به لگد‌کوب ِ توده‌ها پرتاب شده و مجال نیافته که شیهه‌‌ی‌ درگلوماسیده را حتی به گوش ِ خواب‌هایش سر دهد. که با تنی پرزخم از اسب رویاهای شیرینش کنار خیابان بی کسی فرو افتاده و زباله ها برایش لالایی سر میدهند لعنت به ما که برای آزادی جنگیدیم تا توبرای تکه ای نان بجنگی و رویاهای لطیف کودکانه ات در چنبره زمخت زمانه کابوس شود بخواب ای دختر زیبای شرقی بخواب کنار برج و باروی بلند از خدا بی خبران ،که دست خدای تو روزی از آستینهایت بیرون میزند و انتقام اشکهایت را می گیرد . حالا بخواب روی زانوی شقایق که در بیداری ِ تلخ ِ حقایق لااقل خواب بی مهری نبینی تو بخواب و ما همچنان به لالایی زمانه گوش میدهیم ما را ببخش اگر این تمام کاری است که برای رویاهای بر باد رفته ات از دستمان بر می آید.




مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها